آهای خبردار
۲۱
شهریور
بسم الله...
آهای خبردار! مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟
من در این شب سیاه و تاریک از چپ و از راست جار میزنم «آهای غمی که مثل یه بختک رو سینهی من شده ای آوار»، دستانت را از گلوی من برندار، بمان و بگذار گرمی دستانت را روی گلویم احساس کنم. نرو که کوچه های شهر پر از ولگرد است و شهر پر از مرد و نامرد. می دانم که باغ داریم تا باغ و من، آن باغ پرخار بودم. می دانم مرد داریم تا مرد؛ اما من اکنون آن مرد بر سر دارم. من آن نسیم نیستم که پی ولگردی رفت؛ من آن پاییزم اما پی مردی آمده ام. پر از دردم اما ماه آسمان از این درد دق نخواهد کرد... «آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه ی من شده ای آوار، دستانت را از گلوی من برندار»
یا حق
- ۰ نظر
- ۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۴
- ۲۶۴ نمایش