نوزیوا

قلبها را باید شست، جور دیگر باید زیست

نوزیوا

قلبها را باید شست، جور دیگر باید زیست

آخرین مطالب

تحویل

۲۹
اسفند

چیزی به لحظه تحویل سال نمانده است،حدود شش ساعت دیگر!

لحظه مهمی است.درست است که هر سال تکرار می شود اما حس عجیبی دارد خروج از یک دوره و ورود به یک دوره جدید.
یاد تولد و مرگ را در ذهن زنده می کند.تولد یعنی خروج از دنیای محدود و بسته رحم مادر و ورود به دنیای بی کران این جهان و باز مرگ یعنی خروج از دنیای محدود این جهان و ورود به دنیای بی کران آخرت.
تداعی غریبی است!
گویی ما انسانها همیشه و هر لحظه در حال انتقال و تحول و تغییر هستیم وچه نام با مسمایی است؛ تحویل سال.
خدایا حال ما را به بهترین حالها مبدل گردان، در هر لحظه و همیشه.
یا حق!
  • مسیحا

پنج شنبه

۲۴
اسفند

امروز آخرین ۵ شنبه سال ۱۳۸۵ بود و البته ۲۵ صفر همه به ۵ ختم می شوند

 

بهشت زهرا - قطعه شهدا:

 

محو شده ام در میان چهره های آسمانی و نگاههای پر از معنا؛

 

زنی حدودا چهل ساله را می بینم نشسته بر سنگ قبری قدیمی با چهره ای نورانی، مانند عکس جوانی ۲۲ ساله که در مقابلش قرار دارد و لبخندی زیبا بر لب دارد.

 

چشمهای خیس مریم شاید به یاد آن روز می گریند، همان روز که آخرین ۵ شنبه سال ۱۳۶۵ بود و احمد در میان چارچوب در ایستاده بود ، لبخندی بر لب داشت و به چشمهای زیبا و بارانی مریم می نگریست که آن روز گویی زیباتر شده بودند.

 

مریم قرآن را روی سر احمد گرفت و چفیه اش را که دیشب با دستهای خودش شسته بود و به عطر یاس جانمازش معطر کرده بود مرتب کرد.احمد بوسه ای بر پیشانی مریمش نشاند ،خداحافظی کرد و رفت....

 

حالا ۲۰ سال است که مریم هر ۵ شنبه آخر سال به یاد آن روز، در مقابل چهره خندان احمد می نشیند و اشک می ریزد...

 

 

شادی روح شهدا صلوات

 

یا حق

 

 

  • مسیحا

بغض

۲۲
اسفند

بغضی که در گلو مانده است را اگر فروخوری روی دلت سنگینی می کند،

و اگر بشکنی خود راشکسته ای.

خدا می گوید من این بغض را نشکسته و فرو نخورده می خرم.

پس معطل نکن رفیق!

بفروش و خود را بخر!!

یا حق

  • مسیحا

نعمت

۲۸
آذر

خسته ام از خستگیهای زمانه،

بریده ام از دلبستگیهای روزگار.

خو کرده ام به تنهایی خویش با خداوندگار عالم؛

هم او که خریدار غم دلهای آبی است

هم او که نعمت های بی شماری را بخشیده است به بندگانش.

نه اشتباه متوجه نشده ای دوست من!

همین خستگیها و دلبستگیها و نامردمیها را نعمت نامیده ام.

باور کن دوست خوبم اینها همه نعمت هستند،

قبول نداری؟ خب توضیح می دهم.

خدا خستگیها را جلوی دلمان و وابستگیها را جلوی راهمان می گذارد،

وقتی دل بستی به دل بستگیها آنها را از تو می گیرد!

و تو خسته ای و شکسته و به قول خودت شکست خورده،

اما خدا می داند چه می کند!

او خریدار تنهای خسته و دلهای شکسته است.

تو ناگهان پی می بری که چقدر به او که خریدار است محتاجی و آنجاست که چوب حراج می زنی:

بر خستگیهایت، بر دلبستگیهایت.

خدا همه را یکجا می خرد، بالا تر از قیمت!!!

و به تو خودش را ارزانی می کند.

گوش کن! می شنوی؟

می گوید کافیست مرا بخوانی که من به تو مشتاق ترم،

و تو می گویی اصلا همه اش را بخر،

همه ی مرا بخر و خودت را به من ارزانی دار.

و تو چه معامله خوبی کرده ای،

خدا بده برکت!!

حالا دیدی دوست عزیز؟ همه ی این تلخیها و شکستنها و .... نعمت اند، برای کسی که قدر خویش و خالق خویش را می داند.

یا حق!

 

 

 

 

  • مسیحا